فریدون مشیری - جادوی سکوت

ساخت وبلاگ

 من سکوت خویش را گم کرده‌ام!

لاجرم در این هیاهو گم شدم

من، که خود افسانه می‌پرداختم،

عاقبت، افسانه‌ی مردم شدم!

ای سکوت، ای مادر فریادها،

ساز جانم از تو پرآوازه بود،

تا در آغوش تو راهی داشتم،

چون شراب کهنه، شعرم تازه بود.

در پناهت برگ و بار من شکفت

تو مرا بردی به شهر یادها

من ندیدم خوشتر از جادوی تو

ای سکوت، ای مادر فریادها!

گم شدم در این هیاهو، گم شدم

تو کجایی تا بگیری داد من؟

گر سکوت خویش را می‌داشتم

زندگی پر بود از فریاد من!

یغما گلرویی - آدمای ساده...
ما را در سایت یغما گلرویی - آدمای ساده دنبال می کنید

برچسب : فریدون مشیری ویکی پدیا,فریدون مشیری,فریدون مشیری کوچه,فریدون مشیری گرگ,فریدون مشیری عاشقانه,فریدون مشیری شعر گرگ,فریدون مشیری شعر,فریدون مشیری ریشه در خاک,فریدون مشیری بهار,فریدون مشیری عاشقم, نویسنده : dblackletter1 بازدید : 143 تاريخ : شنبه 15 آبان 1395 ساعت: 0:54