یغما گلرویی - آدمای ساده

متن مرتبط با «مهدی موسوی غزل پست مدرن» در سایت یغما گلرویی - آدمای ساده نوشته شده است

تفسیر غزل 94 حافظ

  • زان یار دلنوازم شکریست با شکایت گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس گویی ولی شناسان رفتند از این و, ...ادامه مطلب

  • تفسیر غزل ما ز یاران چشم یاری داشتیم - حافظ

  • شرح غزل: توضیحات: چشم داشتن ( انتظار کمک داشتن ) غلط ( اشتباه = درست نبود ) می پنداشتیم ( تصور و گمان می کردیم ) تا ( عجبا چه موقع ) بردهد ( بارور کند و ثمره دهد ) حلیا (اکنون = قید ) تخمی کاشتیم ( کنایه = اظها ر مودت کردیم = گام جلو گذاشتین ) معنی بیت 3( بحث و جدل شیوه و رسم وارستگی و قلندری نمی باشد وگرنه با تو ماجراها و داوریها داشتیم ) معنی بیت 4( کرشمه و ناز چشمان تو ای محبوب با ما سر دعوا و ستیز داشت بطوری که ما بهاشتباه افتادیم و خیال کردمی که این کرشمه های چشم حالت صلح و سازش است )‌گلبن ( درخت گل ) گلبن حسنت(درخت زیبایی تو ) معنی بیت 5( درخت زیبایی تو چنین زیبا نبود بلکه دعای ما نگهبان و باغبان او گردید که چنین رشد کرد و دلربا و زیبا شد سبب نیکویی معشوق در حقیقت عشق و محبت عاشق است ) نکته ( اعتراض – سخن ) حرمت ( احترام ) محصل ( مامور = گماشته = نوکر) معنای اَبیات 1)    ما از دوستان انتظار کمک و توقع مساعدت داشتیم، اما آنچه را که گمان می کردیم نادرست بود . 2)      این زمان همت کردیم و تخم دوستی افشاندیم، تا ببینیم که این درخت دوستی چه وقت به بار خواهد نشست ؟ 3)      مباحثه و قیل و قال رسم درویشی و وارستگی نبود وگرنه ما با تو جنگ و جدال های زیادی داشتیم. 4)      از طرز نگاه و حالت چشم تو یک نوع خدعه جنگی حس می شد. ما اشتباهاً آن را نگاهی آشتی جویانه تصوّر کردیم ., ...ادامه مطلب

  • تفسیر غزل الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها - حافظ

  • الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها به بوی نافه ای کاخر صبا زان طره بگشاید ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل ها مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم جرس فریاد می دارد که بربندید محمل ها به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزل ها شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها همه کا,تفسیر,الساقی,ناولها ...ادامه مطلب

  • فقط نگاه کن و بعد هیچ چیز نپرس - سید مهدی موسوی

  • فقط نگاه کن و بعد هیچ چیز نپرس به خواب رفتمت از بسته های خالی قرص به دوست داشتنم بین ِ دوستش داری! به خواب رفتمت از گریـــــه های تکراری تماس های کسی ناشناس از خطّ ِ ... بــــه استخوان ِ سرم زیر حرکت ِ مته که می شود به رگ و پوست، از تو تیغ کشید که می شود بـــه تو چسبید و بعد جیغ کشید که می شود وسط, ...ادامه مطلب

  • قاصدک - مهدی اخوان ثالث

  • قاصدک ! هان ، چه خبر آوردی ؟ از کجا وز که خبر آوردی ؟  خوش خبر باشی ، اما ،‌اما گرد بام و در من   بی ثمر می گردی انتظار خبری نیست مرا   نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس   برو آنجا که تو را منتظرند   قاصدک در دل من همه کورند و کرند دست بردار ازین در وطن خو, ...ادامه مطلب

  • تفسیر غزل سالها دل طلب جام جم از ما میکرد - حافظ

  • سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است طلب از گمشدگان لب دریا می کرد مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش کو به تایید نظر حل معما می کرد دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست و اندر آن آینه صد گونه تماشا می کرد گفتم این جام جهان بین به تو کی دا, ...ادامه مطلب

  • نکند پنجره ای پشت صلیبم باشد - سید مهدی موسوی

  • ﻧﻨﺪ ﻨﺠﺮﻩ ﺍﻱ ﺸﺖ ﺻﻠﻴﺒﻢ ﺑﺎﺷﺪ ﻧﻨﺪ ﻣﻴﺮﻭﻓﻮﻧﻲ ﺩﺍﺧﻞ ﺟﻴﺒﻢ ﺑﺎﺷﺪ ﻧﻨﺪ ﺍﻳﻦ  ﺍﺱ ﺍﻡ ﺍﺱ ﺩﺭ ﺟﺎﻳﻲ ﺛﺒﺖ ﺷﻮﺩ ﻧﻨﺪ ﺮﻳﻪ ﻱ ﺸﺖ ﺗﻠﻔﻦ ﺿﺒﻂ ﺷﻮﺩ ﻧﻨﺪ ﺷﺎﻫﺪ ﺩﻋﻮﺍﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﺎﺷﻴﻨﻨﺪ ﻧﻨﺪ ﺩﺍﺧﻞ ﺣﻤّﺎﻡ، ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﻲ ﺑﻴﻨﻨﺪ ﻧﻨﺪ ﺍﺳﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﻫﻨﺶ ﺑﺨﺶ ﻨﺪ ﻧﻨﺪ ﺭﺍﺯ ﻣﺮﺍ ﺗﻠﻮﻳﺰﻳﻮﻥ ﺨﺶ ﻨﺪ ﻧﻨﺪ ﻣﻲ ﺩﺍﻧﺪ ﺁ, ...ادامه مطلب

  • بسیار سالها به سر خاک ما رود - غزل شماره 24 سعدی

  • بسیار سالها به سر خاک ما رود کاین آب چشمه آید و باد صبا رود این پنجروزه مهلت ایام، آدمی بر خاک دیگران به تکبر چرا رود؟ ای دوست بر جنازه دشمن چو بگذری شادی مکن که با تو همین ماجرا رود دامن کشان که می رود امروز بر زمین فردا غبار کالبدش در هوا رود خاکت در استخوان رود ای نفس شوخ چشم مانند سرمه , ...ادامه مطلب

  • بعد از تو الکل خورد من را مست خوابیدم - سید مهدی موسوی

  • خون می جهد از گردنت با عشق و بی رحمی در من دراکولای غمگینی ست… می فهمی؟! خون می خورم از آن کبودی ها که دیگر نیست در می روم این خانه را… هرچند که در نیست! عکس کسی افتاده ام در حوض نقاشی محبوب من! ** می خوری مال کسی باشی گه می خوری با او بخندی توی مهمانی می خواهمت بدجور و تو بدجور می دانی هذیان گرفته بالشم بس که تبم بالاست این زوزه های آخرین نسل ِ دراکولاست از بین خواهد رفت امّا نه به زودی ها! از گردن و آینده ات جای کبودی ها حل می شوم در استکان قرص ها، در سم محبوب من! خیلی از این کابوس می ترسم! زل می زنم با گریه در لیوان آبی که… حل می شوم توی سؤال بی جوابی که… می ترسم از این آسمان که تار خواهد شد از پنجره که عاقبت دیوار خواهد شد از دست های تو به دُور گردن این مرد که آخر قصّه طناب ِ دار خواهد شد! از خون تو پاشیده بر آینده ای نزدیک از عشق ما که سوژه ی اخبار خواهد شد! می چسبمت مثل ِ لب سیگار در مستی ثابت بکن: هستم که من ثابت کنم: هستی سرگیجه دارم مثل کابوس زمین خوردن روزی هزاران بار مردن! واقعا مردن!! بعد از تو الکل خورد من را… مست خوابیدم… بعد از تو با هر کس که بود و هست خوابیدم! بعد از , ...ادامه مطلب

  • سالها دل طلب جام جم از ما میکرد - حافظ غزل شماره 143

  • سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است طلب از گمشدگان لب دریا می کرد مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش کو به تایید نظر حل معما می کرد دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست و اندر آن آینه صد گونه تماشا می کرد گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم گفت آن روز که این گنبد مینا می کرد بی دلی در همه احوال خدا با او بود او نمی دیدش و از دور خدایا می کرد این همه شعبده خویش که می کرد این جا سامری پیش عصا و ید بیضا می کرد گفت آن یار کز او گشت سر دار بلند جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد فیض روح القدس ار باز مدد فرماید دیگران هم بکنند آن چه مسیحا می کرد گفتمش سلسله زلف بتان از پی چیست گفت حافظ گله ای از دل شیدا می کرد , ...ادامه مطلب

  • رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند - غزل شماره 179 حافظ

  • رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند من ار چه در نظر یار خاکسار شدم رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند چو پرده دار به شمشیر می​زند همه را کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است چو بر صحیفه هستی رقم نخواهد ماند سرود مجلس جمشید گفته​اند این بود که جام باده بیاور که جم نخواهد ماند غنیمتی شمر ای شمع وصل پروانه که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند توانگرا دل درویش خود به دست آور که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند بدین رواق زبرجد نوشته​اند به زر که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند ز مهربانی جانان طمع مبر حافظ ک,رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند,رسید مژده که آمد بهار ...ادامه مطلب

  • شاعر تمام شده - مهدی موسوی

  • کودکم که نشسته ست در سر و رَحِمت! به عشق: پایان بندی ِ روزهای غمت به افتضاح ترین حالت درونی تو به رگ زدن هایم روی خواب خونی تو به پنجره که به مشتی تگرگ چسبیده پریدن از خوابی که به مرگ چسبیده به کودکی که به سختی ادامه می دهدم به دختری که پس از مرگ نامه می دهدم! به ماه های رسیده به سال و بعد سده! به کلّ «می دهدم»های توی ذوق زده به اینهمه چسبیدم که شعرتان بکنم که عشق را وسط مرگ امتحان بکنم! 2 تشنّجم در دستت، تو و زمین لرزه فرار کردن ِ از سال ها زن هرزه به فیلم دیدن، در مبل های یک نفره به زندگی چسبیدن شبیه یک حشره به هرزگی تنم روی داغی نفسی به شعرخواندن من روی تخت خ,شاعر تمام شده مهدی موسوی,متن کامل شاعر تمام شده مهدی موسوی,شعر کامل شاعر تمام شده مهدی موسوی ...ادامه مطلب

  • سرو چمان من چرا میل چمن نمیکند - حافظ غزل شماره 192

  • سرو چمان من چرا میل چمن نمی کند همدم گل نمی شود یاد سمن نمی کند دی گله ای ز طره اش کردم و از سر فسوس گفت که این سیاه کج گوش به من نمی کند تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او زان سفر دراز خود عزم وطن نمی کند پیش کمان ابرویش لابه همی کنم ولی گوش کشیده است از آن گوش به من نمی کند با همه عطف دامنت آیدم از صبا عجب کز گذر تو خاک را مشک ختن نمی کند چون ز نسیم می شود زلف بنفشه پرشکن وه که دلم چه یاد از آن عهدشکن نمی کند دل به امید روی او همدم جان نمی شود جان به هوای کوی او خدمت تن نمی کند ساقی سیم ساق من گر همه درد می دهد کیست که تن چو جام می جمله دهن نمی کند دستخوش جفا مکن ,سرو چمان من چرا,سرو چمان من چرا میل چمن,سرو چمان من چرا شجریان,سرو چمان من حامد بهداد,سرو چمان من چرا شجریان دانلود,سرو چمان من چرا دانلود,سرو چمان من شجریان,سرو چمان من تویی ...ادامه مطلب

  • مهدی موسوی - ناگهان زنگ میزند تلفن ناگهان وقت رفتنت باشد

  • ناگهان زنگ می زند تلفن، ناگهان وقت رفتنت باشد... مرد هم گریه می کند وقتی سر ِ من روی دامنت باشد   بکشی دست روی تنهاییش، بکشد دست از تو و دنیات واقعا عاشق خودش باشی، واقعا عاشق تنت باشد   روبرویت گلوله و باتوم، پشت سر خنجر رفیقانت توی دنیای دوست داشتنی!! بهترین دوست، دشمنت باشد   دل به آبی آسمان بدهی، به همه عشق را نشان بدهی بعد، در راه دوست جان بدهی... دوستت عاشق زنت باشد!   چمدانی نشسته بر دوشت، زخم هایی به قلب مغلوبت پرتگاهی به نام آزادی مقصد ِ راه آهنت باشد   عشق، مکثی ست قبل بیداری... انتخابی میان جبر و جبر جام سم توی دست لرزانت، تیغ هم روی گردنت ,مهدی موسوی,مهدی موسوی شعر,مهدی موسوی غزل پست مدرن,مهدی موسوی بعد از تو,مهدی موسوی شاعر تمام شده,مهدی موسوی فاطمه اختصاری,مهدی موسوی کیست,مهدی موسوی هر شب,مهدی موسوی والیبالیست ...ادامه مطلب

  • درد عشقی کشیدم که مپرس - غزل شماره 270 دیوان حافظ

  • در عشقی کشیده ام که مپرس        زجر هجری چشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار             دلبری برگزیده ام که مپرس آن چنان در هوای خاک و درش         می رود آب دیده ام که مپرس من به گوش خود از دهانش دوش       سخنانی شنیده ام که مپرس سوی من لب چه میگزی که مگوی        لب لعلی گزیده ام که مپرس بی تو در کلبه گدایی خویش              رنج های کشیده ام که مپرس همچو حافظ غریب در ره عشق         به مقامی رسیده ام که مپرس,درد عشقی کشیدم که مپرس,درد عشقی کشیدم که مپرس احوالم,درد عشقی کشیدم که,درد عشقی کشیدم مپرس,درد عشقی کشیدم که فقط,درد عشقی کشیدم که مپرس سالار عقیلی,درد عشقی کشیدم ک نپرس,درد عشق کشیدم که مپرس,درد عشقي كشيدم كه مپرس,معنی درد عشقی کشیدم که مپرس ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها