یغما گلرویی - آدمای ساده

متن مرتبط با «کدامین چشمه سمی شد» در سایت یغما گلرویی - آدمای ساده نوشته شده است

بوی سیگار شدیدی آمد - میلاد عبدی

  • ﺑﻮ ﺳﺎﺭ ﺷﺪﺪ ﺁﻣﺪ …   ﺑﺎﺧﻮﺩﻡ ﻣﻮﻢ …ﻧﻨﺪ ﺑﺎﺯ ﺪﺭ ﻏﻤﻦ ﺍﺳﺖ؟   ﻧﻨﺪ ﺑﺎﺯ ﺩﻟﺶ …   ﻠﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﻭﺑﻪ ﻃ ﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺭﺳﺪﻡ ﺑﻪ ﺑﺎﻡ   ﺪﺭﻡ ﺭﺍ ﺩﺪﻡ   ﺯﺮ ﺁﻭﺍﺭ ﻏﺮﻭﺭﺵ ﻣﺪﻓﻮﻥ …   ﺯﺮ ﻟﺐ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﺩﺍﺷﺖ   ﻪ ﺧﺪﺍ ﻋﺪﻝ ﺠﺎﺳﺖ …   ﻪ ﺮﺍ ﻣﺰﻩ ﻓﻘﺮ ﻓﻘﻂ ﻭ, ...ادامه مطلب

  • زندگی رفتن و راهی شدن است - سهراب سپهری

  • من و تو دیر زمانی است که خوب می دانیم چشمه آرزو های من و تو جاری است ابرهای دلمان پربارند کوه های ذهن و اندیشه ما پا برجا دشت های دلمان سبز و پر از چلچله ها روز ما گرم و شب از قصه دیرین لبریز من و تو می دانیم زندگی در گذر است همچو آواز قناری در باغ من و تو می دانیم زندگی آوازی است که به جان ها جاری , ...ادامه مطلب

  • نکند پنجره ای پشت صلیبم باشد - سید مهدی موسوی

  • ﻧﻨﺪ ﻨﺠﺮﻩ ﺍﻱ ﺸﺖ ﺻﻠﻴﺒﻢ ﺑﺎﺷﺪ ﻧﻨﺪ ﻣﻴﺮﻭﻓﻮﻧﻲ ﺩﺍﺧﻞ ﺟﻴﺒﻢ ﺑﺎﺷﺪ ﻧﻨﺪ ﺍﻳﻦ  ﺍﺱ ﺍﻡ ﺍﺱ ﺩﺭ ﺟﺎﻳﻲ ﺛﺒﺖ ﺷﻮﺩ ﻧﻨﺪ ﺮﻳﻪ ﻱ ﺸﺖ ﺗﻠﻔﻦ ﺿﺒﻂ ﺷﻮﺩ ﻧﻨﺪ ﺷﺎﻫﺪ ﺩﻋﻮﺍﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﺎﺷﻴﻨﻨﺪ ﻧﻨﺪ ﺩﺍﺧﻞ ﺣﻤّﺎﻡ، ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﻲ ﺑﻴﻨﻨﺪ ﻧﻨﺪ ﺍﺳﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﻫﻨﺶ ﺑﺨﺶ ﻨﺪ ﻧﻨﺪ ﺭﺍﺯ ﻣﺮﺍ ﺗﻠﻮﻳﺰﻳﻮﻥ ﺨﺶ ﻨﺪ ﻧﻨﺪ ﻣﻲ ﺩﺍﻧﺪ ﺁ, ...ادامه مطلب

  • کدامین چشمه سمی شد که آب از آب میترسد - بهمن رافعی

  • کدامین چشمه سمی شد ، که آب از آب می‌ترسد و حتی ذهن ماهیگیر ، از قلاب می‌ترسد ؟ کدامین وحشتِ وحشی ، گرفته روح دریا را که توفان از خروش و موج از گرداب می‌ترسد گرفته وسعت شب را غباری آن‌چنان مـُبـهم که چشم از دیدگاه و ماه از مهتاب می‌ترسد شب است و خیمه شب بازان و رقص ِ وحشی ِ اشباح مـُژه از پلک و پلک از چشم و چشم از خواب می‌ترسد   فغان زین شهر ِ کج باور ، که حتا نکته آموزَش ز افسون و طلسم و رَمل و اسطرلاب می‌ترسد   طنین کارسازی هم ، ز سازی بر نمی‌خیزد که چنگ از پرده ها و سیم از مضراب می‌ترسد سخن دیگر کـُن ای بهمن ! کجا باور توان کردن که غوک از جلبک و خرچنگ از مرداب می‌ترسد ؟ "بهمن رافعی",کدامین چشمه سمی شد,کدامین چشمه سمی,کدامین چشمه سمی شد شعر ...ادامه مطلب

  • ای همه هستی ز تو پیدا شده - نظامی

  • ای همه هستی زتو پیدا شده خاک ضعیف از تو توانا شده آنچه تغیر نپذیرد توئی وانکه نمردست و نمیرد توئی ما همه فانی و بقا بس تراست ملک تعالی و تقدس تراست هر که نه گویای تو خاموش به هر چه نه یاد تو فراموش به ای به ازل بوده و نابوده ما وی به ابد زنده و فرسوده ما پیش تو گر بی سر و پای آمدیم هم به امید تو خدای آمدیم یارشو ای مونس غمخوارگان چاره کن ای چاره بیچاره‌گان قافله شد واپسی ما ببین ای کس ما بیکسی ما ببین بر که پناهیم توئی بی‌نظیر در که گریزیم توئی دستگیر جز در تو قبله نخواهیم ساخت گر ننوازی تو که خواهد نواخت درگذر از جرم که خواننده‌ایم چاره ما کن که پناهنده‌ایم نظامی,ای همه هستی زتو پیدا شده,ای همه هستی تو تفسیر عشق,ای همه هستی زتو پیدا شده محمد اصفهانی ...ادامه مطلب

  • شاعر تمام شده - مهدی موسوی

  • کودکم که نشسته ست در سر و رَحِمت! به عشق: پایان بندی ِ روزهای غمت به افتضاح ترین حالت درونی تو به رگ زدن هایم روی خواب خونی تو به پنجره که به مشتی تگرگ چسبیده پریدن از خوابی که به مرگ چسبیده به کودکی که به سختی ادامه می دهدم به دختری که پس از مرگ نامه می دهدم! به ماه های رسیده به سال و بعد سده! به کلّ «می دهدم»های توی ذوق زده به اینهمه چسبیدم که شعرتان بکنم که عشق را وسط مرگ امتحان بکنم! 2 تشنّجم در دستت، تو و زمین لرزه فرار کردن ِ از سال ها زن هرزه به فیلم دیدن، در مبل های یک نفره به زندگی چسبیدن شبیه یک حشره به هرزگی تنم روی داغی نفسی به شعرخواندن من روی تخت خ,شاعر تمام شده مهدی موسوی,متن کامل شاعر تمام شده مهدی موسوی,شعر کامل شاعر تمام شده مهدی موسوی ...ادامه مطلب

  • به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد - فاضل نظری

  • به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد   با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر هیچ کس، هیچ کس اینجا به تو مانند نشد هر کسی در دل من جای خودش را دارد جانشین تو در این سینه خداوند نشد   خواستند از تو بگویند شبی شاعرها عاقبت با قلم شرم نوشتند: نشد!,به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد فاضل نظری ...ادامه مطلب

  • مهدی موسوی - ناگهان زنگ میزند تلفن ناگهان وقت رفتنت باشد

  • ناگهان زنگ می زند تلفن، ناگهان وقت رفتنت باشد... مرد هم گریه می کند وقتی سر ِ من روی دامنت باشد   بکشی دست روی تنهاییش، بکشد دست از تو و دنیات واقعا عاشق خودش باشی، واقعا عاشق تنت باشد   روبرویت گلوله و باتوم، پشت سر خنجر رفیقانت توی دنیای دوست داشتنی!! بهترین دوست، دشمنت باشد   دل به آبی آسمان بدهی، به همه عشق را نشان بدهی بعد، در راه دوست جان بدهی... دوستت عاشق زنت باشد!   چمدانی نشسته بر دوشت، زخم هایی به قلب مغلوبت پرتگاهی به نام آزادی مقصد ِ راه آهنت باشد   عشق، مکثی ست قبل بیداری... انتخابی میان جبر و جبر جام سم توی دست لرزانت، تیغ هم روی گردنت ,مهدی موسوی,مهدی موسوی شعر,مهدی موسوی غزل پست مدرن,مهدی موسوی بعد از تو,مهدی موسوی شاعر تمام شده,مهدی موسوی فاطمه اختصاری,مهدی موسوی کیست,مهدی موسوی هر شب,مهدی موسوی والیبالیست ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها