یغما گلرویی - آدمای ساده

متن مرتبط با «مهدی موسوی کیست» در سایت یغما گلرویی - آدمای ساده نوشته شده است

فقط نگاه کن و بعد هیچ چیز نپرس - سید مهدی موسوی

  • فقط نگاه کن و بعد هیچ چیز نپرس به خواب رفتمت از بسته های خالی قرص به دوست داشتنم بین ِ دوستش داری! به خواب رفتمت از گریـــــه های تکراری تماس های کسی ناشناس از خطّ ِ ... بــــه استخوان ِ سرم زیر حرکت ِ مته که می شود به رگ و پوست، از تو تیغ کشید که می شود بـــه تو چسبید و بعد جیغ کشید که می شود وسط, ...ادامه مطلب

  • قاصدک - مهدی اخوان ثالث

  • قاصدک ! هان ، چه خبر آوردی ؟ از کجا وز که خبر آوردی ؟  خوش خبر باشی ، اما ،‌اما گرد بام و در من   بی ثمر می گردی انتظار خبری نیست مرا   نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس   برو آنجا که تو را منتظرند   قاصدک در دل من همه کورند و کرند دست بردار ازین در وطن خو, ...ادامه مطلب

  • نکند پنجره ای پشت صلیبم باشد - سید مهدی موسوی

  • ﻧﻨﺪ ﻨﺠﺮﻩ ﺍﻱ ﺸﺖ ﺻﻠﻴﺒﻢ ﺑﺎﺷﺪ ﻧﻨﺪ ﻣﻴﺮﻭﻓﻮﻧﻲ ﺩﺍﺧﻞ ﺟﻴﺒﻢ ﺑﺎﺷﺪ ﻧﻨﺪ ﺍﻳﻦ  ﺍﺱ ﺍﻡ ﺍﺱ ﺩﺭ ﺟﺎﻳﻲ ﺛﺒﺖ ﺷﻮﺩ ﻧﻨﺪ ﺮﻳﻪ ﻱ ﺸﺖ ﺗﻠﻔﻦ ﺿﺒﻂ ﺷﻮﺩ ﻧﻨﺪ ﺷﺎﻫﺪ ﺩﻋﻮﺍﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﺎﺷﻴﻨﻨﺪ ﻧﻨﺪ ﺩﺍﺧﻞ ﺣﻤّﺎﻡ، ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﻲ ﺑﻴﻨﻨﺪ ﻧﻨﺪ ﺍﺳﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﻫﻨﺶ ﺑﺨﺶ ﻨﺪ ﻧﻨﺪ ﺭﺍﺯ ﻣﺮﺍ ﺗﻠﻮﻳﺰﻳﻮﻥ ﺨﺶ ﻨﺪ ﻧﻨﺪ ﻣﻲ ﺩﺍﻧﺪ ﺁ, ...ادامه مطلب

  • بعد از تو الکل خورد من را مست خوابیدم - سید مهدی موسوی

  • خون می جهد از گردنت با عشق و بی رحمی در من دراکولای غمگینی ست… می فهمی؟! خون می خورم از آن کبودی ها که دیگر نیست در می روم این خانه را… هرچند که در نیست! عکس کسی افتاده ام در حوض نقاشی محبوب من! ** می خوری مال کسی باشی گه می خوری با او بخندی توی مهمانی می خواهمت بدجور و تو بدجور می دانی هذیان گرفته بالشم بس که تبم بالاست این زوزه های آخرین نسل ِ دراکولاست از بین خواهد رفت امّا نه به زودی ها! از گردن و آینده ات جای کبودی ها حل می شوم در استکان قرص ها، در سم محبوب من! خیلی از این کابوس می ترسم! زل می زنم با گریه در لیوان آبی که… حل می شوم توی سؤال بی جوابی که… می ترسم از این آسمان که تار خواهد شد از پنجره که عاقبت دیوار خواهد شد از دست های تو به دُور گردن این مرد که آخر قصّه طناب ِ دار خواهد شد! از خون تو پاشیده بر آینده ای نزدیک از عشق ما که سوژه ی اخبار خواهد شد! می چسبمت مثل ِ لب سیگار در مستی ثابت بکن: هستم که من ثابت کنم: هستی سرگیجه دارم مثل کابوس زمین خوردن روزی هزاران بار مردن! واقعا مردن!! بعد از تو الکل خورد من را… مست خوابیدم… بعد از تو با هر کس که بود و هست خوابیدم! بعد از , ...ادامه مطلب

  • شاعر تمام شده - مهدی موسوی

  • کودکم که نشسته ست در سر و رَحِمت! به عشق: پایان بندی ِ روزهای غمت به افتضاح ترین حالت درونی تو به رگ زدن هایم روی خواب خونی تو به پنجره که به مشتی تگرگ چسبیده پریدن از خوابی که به مرگ چسبیده به کودکی که به سختی ادامه می دهدم به دختری که پس از مرگ نامه می دهدم! به ماه های رسیده به سال و بعد سده! به کلّ «می دهدم»های توی ذوق زده به اینهمه چسبیدم که شعرتان بکنم که عشق را وسط مرگ امتحان بکنم! 2 تشنّجم در دستت، تو و زمین لرزه فرار کردن ِ از سال ها زن هرزه به فیلم دیدن، در مبل های یک نفره به زندگی چسبیدن شبیه یک حشره به هرزگی تنم روی داغی نفسی به شعرخواندن من روی تخت خ,شاعر تمام شده مهدی موسوی,متن کامل شاعر تمام شده مهدی موسوی,شعر کامل شاعر تمام شده مهدی موسوی ...ادامه مطلب

  • مهدی موسوی - ناگهان زنگ میزند تلفن ناگهان وقت رفتنت باشد

  • ناگهان زنگ می زند تلفن، ناگهان وقت رفتنت باشد... مرد هم گریه می کند وقتی سر ِ من روی دامنت باشد   بکشی دست روی تنهاییش، بکشد دست از تو و دنیات واقعا عاشق خودش باشی، واقعا عاشق تنت باشد   روبرویت گلوله و باتوم، پشت سر خنجر رفیقانت توی دنیای دوست داشتنی!! بهترین دوست، دشمنت باشد   دل به آبی آسمان بدهی، به همه عشق را نشان بدهی بعد، در راه دوست جان بدهی... دوستت عاشق زنت باشد!   چمدانی نشسته بر دوشت، زخم هایی به قلب مغلوبت پرتگاهی به نام آزادی مقصد ِ راه آهنت باشد   عشق، مکثی ست قبل بیداری... انتخابی میان جبر و جبر جام سم توی دست لرزانت، تیغ هم روی گردنت ,مهدی موسوی,مهدی موسوی شعر,مهدی موسوی غزل پست مدرن,مهدی موسوی بعد از تو,مهدی موسوی شاعر تمام شده,مهدی موسوی فاطمه اختصاری,مهدی موسوی کیست,مهدی موسوی هر شب,مهدی موسوی والیبالیست ...ادامه مطلب

  • خواستم داد شوم گرچه لبم دوخته است - مهدی موسوی

  • خواستم داد شوم... گرچه لبم دوخته است خـودم و جـدّم و جــدّ پـــدرم سوختـــه است خواستم جیغ شوم، گریه ی بی شرط شوم خواستـــم از همــه ی مرحلـه ها پرت شوم وسط گریه ی من رقص جنوبی کردیم کامپیوتر شدم و بازی ِ خوبی کردیم کسی از گوشی مشغول، به من می خندید آخـــر مرحله شد، غــــول به من می خندید! دل به تغییر، به تحقیر، به زندان دادم وسط تلویزیــــون باختــم و جان دادم! یک نفر، از وسط کوچـه صدا کرد مرا بازی مسخره ای بود... رها کرد مرا! با خودم، با همه، با ترس تــو مخلوط شدم شوت بودم! که به بازی بدی شوت شدم!! خشم و توپیدن من! در پی ِ یاری تازه ترس گـــل دادن تــــو در,خواستم داد شوم گرچه لبم دوخته است,خواستم داد شوم امیر عظیمی,خواستم داد شوم گرچه لبم دوخته بود,خواستم داد شوم گرچه لبم دوخته ست,خواستم داد شوم گرچه لبم سوخته است,خواستم داد شوم دانلود,خواستم داد شوم گرچه لبم دوختست,خواستم داد شوم مهدي موسوي,خواستم داد شوم گرچه لبم دوختس,خواستم داد شوم دکتر مهدی موسوی ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها