یغما گلرویی - آدمای ساده

متن مرتبط با «اشک یتیم دیوان پروین اعتصامی» در سایت یغما گلرویی - آدمای ساده نوشته شده است

کاهلی در گوشه ای افتاد سست - پروین اعتصامی

  • کاهلی در گوشه‌ای افتاد سست خسته و رنجور، اما تندرست عنکبوتی دید بر در، گرم کار گوشه گیر از سرد و گرم روزگار دوک همت را به کار انداخته جز ره سعی و عمل نشناخته پشت در افتاده، اما پیش بین از برای صید، دائم در کمین رشته‌ها رشتی ز مو باریکتر زیر و بالا، دورتر، نزدیکتر پرده می ویخت پیدا و نهان ر, ...ادامه مطلب

  • پاشو ای مست که دنیا همه دیوانه تست - شهریار

  • پاشو ای مست که دنیا همه دیوانه تست همه آفاق پر از نعره مستانه تست در دکان همه باده فروشان تخته است آن که باز است همیشه در میخانه تست دست مشاطه طبع تو بنازم که هنوز زیور زلف عروسان سخن شانه تست ای زیارتگه رندان قلندر برخیز توشه من همه در گوشه انبانه تست همت ای پیر که کشکول گدائی در کف رندم و حاجتم آن همت رندانه تست ای کلید در گنجینه اسرار ازل عقل دیوانه گنجی که به ویرانه تست شمع من دور تو گردم به کاخ شب وصل هر که توفیق پری یافته پروانه تست همه غواص ادب بودم و هر جا صدفیست همه بازش دهن از حیرت دردانه تست زهره گو تا دم صبح ابد افسون بدمد چشمک نرگس مخمور به افسانه تست ای گدای سرخوانت همه شاهان جهان شهریار آمده دربان در خانه تست, ...ادامه مطلب

  • اشک یتیم - پروین اعتصامی

  •      روزی گذشت پادشهی از گذرگهی                      فریاد شوق برسرهر کوی وبام خواست        پرسید زان میانه یکی کودک یتیم                        کاین تابناک چیست که برتاج پادشاست        آن یک جواب داد چه دانیم ما که چیست               پیداست آنقدر که متاعی گرانبهاست        نزدیک رفت پیرزنی کوژ پشت و گفت                    این اشک دیده من وخون دل شماست        مارا به رخت وچوب شبانی فریفته است              این گرگ سالهاست که با گله آشناست        آن پارسا که ده خرد و ملک رهزن است                آن پادشا که مال رعیت خورد گداست        بر قطره سرشک یتیمان نظاره کن                       تا بنگری که روشنی گوهر از کجاست        پروین به کجروان سخن از راستی چه سود           کو آنچنان کسی که نرنجد زحرف راست ,اشک یتیم دیوان پروین اعتصامی,متن شعر اشک یتیم پروین اعتصامی ...ادامه مطلب

  • درد عشقی کشیدم که مپرس - غزل شماره 270 دیوان حافظ

  • در عشقی کشیده ام که مپرس        زجر هجری چشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار             دلبری برگزیده ام که مپرس آن چنان در هوای خاک و درش         می رود آب دیده ام که مپرس من به گوش خود از دهانش دوش       سخنانی شنیده ام که مپرس سوی من لب چه میگزی که مگوی        لب لعلی گزیده ام که مپرس بی تو در کلبه گدایی خویش              رنج های کشیده ام که مپرس همچو حافظ غریب در ره عشق         به مقامی رسیده ام که مپرس,درد عشقی کشیدم که مپرس,درد عشقی کشیدم که مپرس احوالم,درد عشقی کشیدم که,درد عشقی کشیدم مپرس,درد عشقی کشیدم که فقط,درد عشقی کشیدم که مپرس سالار عقیلی,درد عشقی کشیدم ک نپرس,درد عشق کشیدم که مپرس,درد عشقي كشيدم كه مپرس,معنی درد عشقی کشیدم که مپرس ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها