کدامین چشمه سمی شد ، که آب از آب میترسد و حتی ذهن ماهیگیر ، از قلاب میترسد ؟ کدامین وحشتِ وحشی ، گرفته روح دریا را که توفان از خروش و موج از گرداب میترسد گرفته وسعت شب را غباری آنچنان مـُبـهم که چشم از دیدگاه و ماه از مهتاب میترسد شب است و خیمه شب بازان و رقص ِ وحشی ِ اشباح مـُژه از پلک و پلک از چشم و چشم از خواب میترسد فغان زین شهر ِ کج باور ، که حتا نکته آموزَش ز افسون و طلسم و رَمل و اسطرلاب میترسد طنین کارسازی هم ، ز سازی بر نمیخیزد که چنگ از پرده ها و سیم از مضراب میترسد سخن دیگر کـُن ای بهمن ! کجا باور توان کردن که غوک از جلبک و خرچنگ از مرداب میترسد ؟ "بهمن رافعی",کدامین چشمه سمی شد,کدامین چشمه سمی,کدامین چشمه سمی شد شعر ...ادامه مطلب