از زمانی که تو را بینِ خلایق دیدممثلِ یک فاتحِ مغرور به خود بالیدمعشق یک بار به من گفت: برو! گفتم: چشمعقل صد بار به من گفت: نرو! نشنیدمپدرم هی وصیت کرد که عاشق نشومتو چه کردی که به گورِ پدرم خندیدم؟سال ها درد کشیدم که به دردم بخوریآخرش رفتی و از درد به خود پیچیدمتشنه بودم که تو ساکِ سفرت را بستیحیف از آن آب که پشتِ سرِ تو پاشیدمآه ای کعبه ی از چشمِ خدا افتادهکاش اینقدر به دورِ تو نمی چرخیدماز دهانم که پر از توست بدم می آیدتف بر آن لحظه که لب های تو را بوسیدماز خودی زخم نمی خوردم اگر بی تردیداز سگم بیشتر از گرگ نمی ترسیدماینکه بخشیدهامت فرقِ میانِ من و توستمن اگر مثلِ تو بودم که نمی بخشیدمداستانِ من و زیباییِ تو یک خط است:"بچگی کردم و از لای لجن گُل چیدم"حسین طاهری بخوانید, ...ادامه مطلب
داغ عشق تو نهان در دل و جان خواهد ماند در دل این آتش جانسوز نهان خواهد ماند آخر آن آهوی چین از نظرم خواهد رفت وز پیش دیده به حسرت نگران خواهد ماند من جوان از غم آن تازه جوان خواهم مرد در دلم حسرت آن تازه جوان خواهد ماند به وفای تو، من دلشده جان خواهم داد بیوفایی به تو ای مونس جان خواهد ماند هاتف از جور تو اینک ز جهان خواهد رفت قصهٔ جور تو با او به جهان خواهد ماند هاتف اصفهانی ,اصفهانی ...ادامه مطلب
بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید در این عشق چو مردید همه روح پذیرید بمیرید بمیرید و زین مرگ مترسید کز این خاک برآیید سماوات بگیرید بمیرید بمیرید و زین نفس ببرید که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید بمیرید بمیرید به پیش شه زیبا بر شاه چو مردید همه شاه و شهیرید بمیرید بمیرید و زین ابر برآیید چو زین ابر برآیید همه بدر منیرید , ...ادامه مطلب
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها به بوی نافه ای کاخر صبا زان طره بگشاید ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل ها مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم جرس فریاد می دارد که بربندید محمل ها به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزل ها شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها همه کا,تفسیر,الساقی,ناولها ...ادامه مطلب
دیگر این ابر بهاری ، جان باریدن ندارد این گل خشکیده دیگر ، ارزش چیدن ندارد این همه دیوانگی را ، با که گویم با که گویم آبروی رفته ام را ، در کجا باید بجویم پیش چشمم چون به نرمی ، میخرامی میخرامی در درونم مینشیند ، شوکران تلخ کامی نامِ تو چون قصه هر شب ، مینشیند بر لبِ من غُصه ات پایان ندارد ، در هزار و یک شبِ من روی بالینم به گریه ، نیمه شب سر میگذارم من از تو این دیوانگی را ، هدیه دارم من,دریغا,حسین ...ادامه مطلب
تو از این دشت خشک تشنه روزی کوچ خواهی کرد و اشک من ترا بدرود خواهد گفت. نگاهت تلخ و افسرده است. دلت را خار خار نا امیدی سخت آزرده است. غم این نابسامانی همه توش وتوانت را زتن برده است. تو با خون و عرق این جنگل پژمرده را رنگ و رمق دادی. تو با دست تهی با آن همه طوفان بنیان کن در افتادی. تو را کوچیدن از این خاک ،دل بر کندن از جان است. تو را با برگ برگ این چمن پیوند پنهان است. تو را این ابر,فریدون,مشیری ...ادامه مطلب
حمید فرخنژادگفت: احمد محمود، پس از سالها سکوت در سال 1372 این اثر سه جلدی را خلق میکند و در آن به روایت زندگی پردرد مردم جنوب میپردازد. مردمی که روی معدن طلای سیاه خفتهاند ولی بسیاری از آنان از داشتن حداقلها در معیشت محروم هستند. مدار صفر درجه رمانی سهجلدی نوشته احمد محمود است. او این رمان را در سال ۱۳۷۲ چاپ کرد. این رمان دربارهٔ وقایع انقلاب ایران است که حوادث آن در شهر اهواز اتفاق میافتد. شخصیت اصلی این کتاب باران نام دارد. بهگفته عطاالله مهاجرانی قرار بود در جشنواره بیست سال ادبیات داستانی در ایران که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در سال ۱۳۷۶ برگزار کرد، جایزهٔ ویژهٔ هیئت داوران به ,کتاب,خوب,مدار,صفر,درجه,پیشنهاد,حمید,فرخ,نژاد ...ادامه مطلب
طبقه بندی دختران در قدیم بر روی دختران در قدیم این طبقه بندی بود که: دختر بین نه تا ده سال را خانمچه، دوازده تا سیزده ساله را نوچه از سیزده تا پانزده ساله را غنچه و از آن به بعد به ترتیب گلچه و بعد گنده میگفتند. هفده تا هجده ساله را ترشیده و بیست سالگی به بعد را پیر دختر حساب می کردند, که مگر مرد, ...ادامه مطلب
خیال خام پلنگ من به سوی ماه پریدن بود و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود پلنگ من دل مغرورم پریدو پنجه به خالی زد که عشق ماه بلند من ورای دست رسیدن بود من و تو آن دو خطیم آری موازیان به ناچاری که هر دو باورمان زاغاز به یکدگر نرسیدن بود گل شکفته خداحافظ اگرچه لحظه دیدارت شروع وسوسه ای در من ب, ...ادامه مطلب
دلا در عشق تو صد دفترستم که صد دفتر ز کونین ازبرستم منم آن بلبل گل ناشکفته که آذر در ته خاکسترستم دلم سوجه ز غصه وربریجه جفای دوست را خواهان ترستم مو آن عودم میان آتشستان که این نه آسمانها مجمرستم شد از نیل غم و ماتم دلم خون بچهره خوشتر از نیلوفرستم درین آلاله در کویش چو گلخن بداغ دل چو س, ...ادامه مطلب
دلیل نبودن اسم کوروش و دیگرشاهان هخامنشی در شاهنامه! پس از فروپاشی هخامنشیان حکومت به دست بیگانگان سلوکی افتاد و حساب و دیوان به خط یونانی درآمد و پس از نزدیک به صد سال از حکومت سلوکیان خط میخی کنار رفت و با روی کار امدن پارتیان هم خط یونانی توسط پادشاهان اشکانی مورد استفاده بود اواخر حکومت اشکان, ...ادامه مطلب
کاهلی در گوشهای افتاد سست خسته و رنجور، اما تندرست عنکبوتی دید بر در، گرم کار گوشه گیر از سرد و گرم روزگار دوک همت را به کار انداخته جز ره سعی و عمل نشناخته پشت در افتاده، اما پیش بین از برای صید، دائم در کمین رشتهها رشتی ز مو باریکتر زیر و بالا، دورتر، نزدیکتر پرده می ویخت پیدا و نهان ر, ...ادامه مطلب
در تمامِ شب چراغی نیست. در تمامِ شهر نیست یک فریاد. ای خداوندانِ خوفانگیزِ شبپیمانِ ظلمتدوست! تا نه من فانوسِ شیطان را بیاویزم در رواقِ هر شکنجهگاهِ پنهانیِ این فردوسِ ظلمآیین، تا نه این شبهایِ بیپایانِ جاویدانِ افسونپایهتان را من به فروغِ صدهزاران آفتابِ جاودانیتر کنم نفرین، ــ ظلمتآباد, ...ادامه مطلب
این منم تنها و حیران، نیمه شب کردهام همراز خود مهتاب را گویم امشب بینم آن گل را به خواب؟ من مگر در خواب بینم خواب را.. ((فریدون مشیری)), ...ادامه مطلب
در نخستین ساعت شب، در اطاق چوبیش تنها، زن چینی در سرش اندیشه های هولناکی دور می گیرد، می اندیشد: « بردگان ناتوانایی که می سازند دیوار بزرگ شهر را هر یکی زانان که در زیر آوار زخمه های آتش شلاق داده جان مرده اش در لای دیوار است پنهان» آنی از این دلگزا اندیشه ها راه خلاصی را نمی داند زن چینی او، روا, ...ادامه مطلب