از زمانی که تو را بینِ خلایق دیدممثلِ یک فاتحِ مغرور به خود بالیدمعشق یک بار به من گفت: برو! گفتم: چشمعقل صد بار به من گفت: نرو! نشنیدمپدرم هی وصیت کرد که عاشق نشومتو چه کردی که به گورِ پدرم خندیدم؟سال ها درد کشیدم که به دردم بخوریآخرش رفتی و از درد به خود پیچیدمتشنه بودم که تو ساکِ سفرت را بستیحیف از آن آب که پشتِ سرِ تو پاشیدمآه ای کعبه ی از چشمِ خدا افتادهکاش اینقدر به دورِ تو نمی چرخیدماز دهانم که پر از توست بدم می آیدتف بر آن لحظه که لب های تو را بوسیدماز خودی زخم نمی خوردم اگر بی تردیداز سگم بیشتر از گرگ نمی ترسیدماینکه بخشیدهامت فرقِ میانِ من و توستمن اگر مثلِ تو بودم که نمی بخشیدمداستانِ من و زیباییِ تو یک خط است:"بچگی کردم و از لای لجن گُل چیدم"حسین طاهری بخوانید, ...ادامه مطلب
بر شانه ی ِ من کبوتری ست که از دهان ِ تو آب میخوردبر شانه ی ِ من کبوتری ست که گلوی ِ مرا تازه میکند.بر شانه ی ِ من کبوتری ست باوقار و خوبکه با من از روشنی سخن میگویدو از انسان ــ که رب النوع ِ همه ی ِ خداهاست.من با انسان در ابدیتی پُرستاره گام میزنم.در ظلمت حقیقتی جنبشی کرددر کوچه مردی بر خاک افتادد, ...ادامه مطلب
شبم از بی ستارگی، شب گور در دلم پرتو ی ستاره ای دور آذرخشم گهی نشانه گرفت گه تگرگم به تازیانه گرفت بر سرم آشیانه بست کلاغ آسمان تیره گشت چون پر زاغ مرغ شب خوان که با دلم می خواند رفت و این آشیانه خالی ماند آهوان گم شدند در شب دشت آه از آن رفتگان, بی برگشت, ... بخوانید, ...ادامه مطلب
گفت دانایى که گرگ ى خیره سرهست پنهان در نهاد هر بشر ... لاجرم جارى است پیکارى بزرگروز و شب مابین این انسان و گرگ زور بازو چاره این گرگ نیستصاحب اندیشه داند چاره چیست اى بسا انسان رنجور و پریشسخت پیچی, ...ادامه مطلب
بروم شادان به فلک دور از غم ها دور از همه کس ندهم من ره به کسی در بزم یار من باشم و بس شاد و بی باک با عشقی پاک بر این آب و خاک بپرم ز جهان چو هُما به دل آسمان, تپش قلب پُر از اُمید من تپش زندگیه دل م, ...ادامه مطلب
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی تو بمان و دگران وای به حال دگران رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند هر چه آفاق بجویند کران تا به کران میروم تا که به صاحبنظری بازرسم محرم ما نبود دیده کوته نظران دل چون آینه اهل صفا می شکنند که ز خود بی خبرند این ز خدا بیخبران دل من دار که در زلف ش, ...ادامه مطلب
گفته بودم بی تو میمیرم ولی این بار نه گفته بودی عاشقم هستی ولی انگار نه هر چه گویی دوستت دارم به جز تکرار نیست خو نمیگیرم به این تکرار طوطیوار، نه تا که پا بندت شوم از خویش میرانی مرا دوست دارم همدمت باشم ولی سربار نه دل فروشی میکنی گویا گمان کردی که باز با غرورم میخرم آن را در این بازار نه قصد رفتن کردهای تا باز هم گویم بمان بار دیگر میکنم خواهش ولی اصرار نه گه مرا پس میزنی، گه باز پیشم میکشی آنچه دستت دادهام نامش دل است، افسار نه میروی اما خودت هم خوب میدانی عزیز میکنی گاهی فراموشم ولی انکار نه سخت میگیری به من با این همه از دست تو میشوم دلگیر شاید نازنین، بیزار نه , ...ادامه مطلب
مشخصات کتاب : نام کتاب: چرا عاشق می شویم نویسنده: هلن فیشر ترجمه: سهیل سُمّی انتشارات: ققنوس تعداد صفحات: ۳۴۷ چرا عاشق می شویم – ماهیت و فرایند عشق رمانتیک – اثری از هلن فیشر، انسان شناس برجسته است. هلن فیشر قصد دارد در کتاب به این سوال به , ...ادامه مطلب
مشخصات کتاب: نام کتاب: ملت عشق نویسنده: الیف شافاک مترجم: ارسلان فصیحی تعداد صفحات: 511 *انتشارات ققنوس* اولین جملاتی که از این کتاب میخوانید: به هیچ متمم و صفتی نیاز ندارد عشق. خود به تنهایی دنیاییست عشق یا درست در میانش هستی در آتشش. یا بیرونش هستی در حسرتش. داستان کتاب ملت عشق: این کتاب در واقع دو رمان است که به زیبایی در کنار هم و در یک کتاب گنجانده شده است. دو رمان که موازی هم جلو,معرفی,شافاک ...ادامه مطلب
درباره کتاب بیشعوری (Assholism) به نظر نویسنده، بیشعورها احمق نیستند، اتفاقا بیشتر آنها نابغه اند؛ اما نابغه هایی خودخواه؛ مردم آزار، با اعتماد به نفس بالا و البته وقیح که نتیجه تیزبازی هایشان در نهایت به ضرر خودشان و اطرافیانشان می شود. نویسنده با شوخ طبعی و یک عالمه ماجراهای ساختگی (اما در واقع بسیار شبیه به اتفاقاتی که هر روز دور و بر ما می افتد) نظریه من درآوردی خودش را مطرح می کند : بیشعوری ,معرفی,کتاب,بیشعوری,اثری,خاویر,کرمنت ...ادامه مطلب
دیگر این ابر بهاری ، جان باریدن ندارد این گل خشکیده دیگر ، ارزش چیدن ندارد این همه دیوانگی را ، با که گویم با که گویم آبروی رفته ام را ، در کجا باید بجویم پیش چشمم چون به نرمی ، میخرامی میخرامی در درونم مینشیند ، شوکران تلخ کامی نامِ تو چون قصه هر شب ، مینشیند بر لبِ من غُصه ات پایان ندارد ، در هزار و یک شبِ من روی بالینم به گریه ، نیمه شب سر میگذارم من از تو این دیوانگی را ، هدیه دارم من,دریغا,حسین ...ادامه مطلب
متن سنگ قبر تعدادی از بزرگان تاریخ : #حافظ بر سر تربت ما چون گذری همت خواه که زیارتگه رندان جهان خواهد بود #سهراب_سپهری به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیا مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من #کوروش_بزرگ ای انسان هر که باشی و از هر جا که بیایی میدانم خواهی آمد من کوروشم که برای پارسی ها این دولت وسیع را بنا نهادم بدین مشتی خاک که تن مرا پوشانده رشک مبر #پروین_اعتصامی آنکه خاک سیه ا,تعدادی,بزرگان,تاریخ,اختصاصی,ادبیات,سیاه ...ادامه مطلب
خیال خام پلنگ من به سوی ماه پریدن بود و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود پلنگ من دل مغرورم پریدو پنجه به خالی زد که عشق ماه بلند من ورای دست رسیدن بود من و تو آن دو خطیم آری موازیان به ناچاری که هر دو باورمان زاغاز به یکدگر نرسیدن بود گل شکفته خداحافظ اگرچه لحظه دیدارت شروع وسوسه ای در من ب, ...ادامه مطلب
خود گنه کاریم و از دنیا شکایت می کنیم! غافل از خود، دیگری را هم قضاوت می کنیم! کودکی جان می دهد از درد فقرو ما هنوز… چشم می بندیمو هرشب ,خواب راحت می کنیم! عمر کوتاه است و دنیا فانی و با این وجود… ما به این دنیای فانی زود عادت می کنیم! ما که بردیم آبرو از " عشق " پس دیگر چرا… " عشق " را با واژه , ...ادامه مطلب
سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است طلب از گمشدگان لب دریا می کرد مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش کو به تایید نظر حل معما می کرد دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست و اندر آن آینه صد گونه تماشا می کرد گفتم این جام جهان بین به تو کی دا, ...ادامه مطلب