یغما گلرویی - آدمای ساده

متن مرتبط با «مرا به خانه ام ببر youtube» در سایت یغما گلرویی - آدمای ساده نوشته شده است

نازنین جامه ی خوبت را بپوش - احمد شاملو

  • بر شانه ی ِ من کبوتری ست که از دهان ِ تو آب میخوردبر شانه ی ِ من کبوتری ست که گلوی ِ مرا تازه میکند.بر شانه ی ِ من کبوتری ست باوقار و خوبکه با من از روشنی سخن میگویدو از انسان ــ که رب النوع ِ همه ی ِ خداهاست.من با انسان در ابدیتی پُرستاره گام میزنم.در ظلمت حقیقتی جنبشی کرددر کوچه مردی بر خاک افتادد, ...ادامه مطلب

  • کانال تلگرام رمان

  • شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید: <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align=""> بخوانید, ...ادامه مطلب

  • استخدام نویسنده - یک کار داوطلبانه

  • با سلام. Blackletter یکی از بزرگترین وبلاگ ها در رابطه با ادبیات و شعر فارسیه؛ بنده سازنده و ادمین اصلی این وبلاگ به دلایل مختلفی وقت مدیریت این وبلاگ رو ندارم و به همین خاطر قصد دارم افرادی رو پیدا کنم که به صورت داوطلبانه, مدیریت این وب رو قبول کنند و طبق برنامه پیش ببرن.  برای هماهنگی زیر همین پست کامنت بذارید، با آرزوی موفقیت و بهروزی برای شما مخاطبین عزیز , ...ادامه مطلب

  • ماه من - محمدعلی بهمنی

  • از خانه بیرون میروم اما کجا امشب؟ شاید تو میخواهی مرا در کوچه ها امشب پشت ستون سایه ها روی درخت شهر میجویم اما نیستی در هیچ جا امشب ادامه مطلب, ...ادامه مطلب

  • هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی

  • درویشی بود که در کوچه و محله راه می‌رفت و می‌خواند:  "هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی" اتفاقاً زنی این درویش را دید و خوب گوش داد که ببیند چه می‌گوید وقتی شعرش را شنید گفت: من پدر این درویش را در می‌آورم که هر روز مزاحم آسایش ما میشود. زن به خانه رفت و خمیر درست کرد و یک فتیر شیرین پخت و کمی زهر هم لای فتیر ریخت و آورد و به درویش داد و رفت به خانه‌اش و به همسایه‌ها گفت: من به این درویش ثابت می‌کنم که هرچه کنی به خود نمی‌کنی. کمی دورتر پسری که در کوچه بازی میکرد نزد درویش آمد و گفت: من بازی کرده و خسته و گرسنه‌ام کمی نان به من بده. درویش هم همان فتیر شیرین را به او داد و گفت: "زنی برای ثواب این فتیر را برای من پخته، بگیر و بخور فرزندم ! پسر فتیر را خورد و حالش به هم خورد و به درویش گفت: درویش! این چه بود که سوختم؟ درویش فوری رفت و زن را خبر کرد. زن دوان‌دوان آمد و دید پسر خودش است! همانطور که توی سرش می‌زد و شیون می‌کرد، گفت: پسرم را با فتیر زهر آلودم مسموم کردم . آنچه را که امروز به اختیار می‌کاریم فردا به اجبار درو می‌کنیم. پس در حد اختیار، در نحوه‌ی افکار و کردار و گفتارمون بیشتر تامل کنیم! , ...ادامه مطلب

  • نه من دیگر به روی ناکسان هرگز نمی خندم - کارو

  • نه من دیگر به روی ناکسان هرگز نمی‌خندم دگر پیمان عشق جاودانی با شما معروفه های پست هر جایی نمی‌بندم شما کاینسان در این پهنای محنت گستر ظلمت ز قلب آسمان جهل و نادانی به دریا و به صحرای امید و عشق بی پایان این ملت گرد ذلت و فقر و پریشانی و موهومات می‌بارید شما،‌کاندر چمنزار بدون آب این دوران توفانی به فرمان خدایان طلا،‌ تخم فساد و یأس می‌کارید؟ شما، رقاصه‌های بی سر و بی پا که با ساز هوس پرداز و افسون ساز بیگانه چنین سرمست و بی قید و سراپا زیور و نعمت به بام کلبهٔ فقر و به روی لاشهٔ صد پارهٔ زحمت سحر تا شام می‌رقصید قسم بر آتش عصیان ایمانی که سوزانده است تخم یأس را در عمق قلب آرزومندم که من هرگز، به روی چون شما معروفه های پست هر جایی نمی‌خندم پای می‌کوبید و می‌رقصید لیکن من... به چشم خویش می‌بینم که می‌لرزید می‌بینم که می‌لرزید و می‌ترسید از فریاد ظلمت کوب و بیداد افکن مردم که در عمق سکوت این شب پر اضطراب و ساکت و فانی خبرها دارد از فردای شورانگیز انسانی و من... هر چند مثل سایر رزمندگان راه آزادی کنون خاموش،‌ در بندم ولی هرگز به روی چون شما غارتگران فکر انسانی نمی‌خندم کارو, ...ادامه مطلب

  • گل باغ آشنایی - شاملو

  • گل من، پرنده ای باش و به باغِ باد بگذر مه من، شکوفه ای باش و به دشتِ آب بنشین   گلِ باغِ آشنایی، گلِ من، کجا شکفتی که نه سرو می شناسد نه چمن سراغ دارد؟   نه کبوتری که پیغامِ تو آورد به بامی نه به دست باد مستی گل آتشین جامی نه بنفشه ای      , ...ادامه مطلب

  • شوری ز شراب خانه برخاست - عراقی

  • شوری ز شراب خانه برخاست برخاست غریوی از چپ و راست   تا چشم بتم چه فتنه انگیخت؟ کز هر طرفی هزار غوغاست   تا جام لبش کدام می داد؟ کز جرعه‌اش هر که هست شیداست   ساقی، قدحی، که مست عشقم و آن باده هنوز در سر ماست   آن نعرهٔ شور هم‌چنان هست وآن شیفتگی هنوز برجاست   کارم، که چو زلف توست در هم بی‌قامت تو نمی‌شود راست   مقصود تویی مرا ز هستی کز جام، غرض می مصفاست   آیینهٔ روی توست جانم عکس رخ تو درو هویداس,برخاست,عراقی ...ادامه مطلب

  • ای شرمگین نگاه غم آلود - سیمین بهبهانی

  • ای شرمگین نگاه غم آلود پیوسته در گریز چرایی ؟   با خندهٔ شکفته ز مهرم آهسته در ستیز چرایی ؟   شاید که صاحب تو ، به خود گفت در هیچ زن عمیق نبیند   تا هیچگه ز هیچ پری رو نقشی به خاطرش ننشیند   اما ز من گریز روا نیست من ، خوب ، آشنای تو هستم   اینسان که رنج های تو دانم گویی که من به جای تو هستم   باور نمی کنی اگر از من بشنو که ماجرای تو گویم   در خاطرم هر آن چه نشانی است یک یک ، ز تو ، برای تو گویم  ,شرمگین,سیمین,بهبهانی ...ادامه مطلب

  • یک کتاب خوب / مدار صفر درجه به پیشنهاد "حمید فرخ نژاد "

  • حمید فرخ‌نژادگفت: احمد محمود، پس از سال‌ها سکوت در سال 1372 این اثر سه جلدی را خلق می‌کند و در آن به روایت زندگی پردرد مردم جنوب می‌پردازد. مردمی که روی معدن طلای سیاه خفته‌اند ولی بسیاری از آنان از داشتن حداقل‌ها در معیشت محروم هستند. مدار صفر درجه رمانی سه‌جلدی نوشته احمد محمود است. او این رمان را در سال ۱۳۷۲ چاپ کرد. این رمان دربارهٔ وقایع انقلاب ایران است که حوادث آن در شهر اهواز اتفاق می‌افتد. شخصیت اصلی این کتاب باران نام دارد. به‌گفته عطاالله مهاجرانی قرار بود در جشنواره بیست سال ادبیات داستانی در ایران که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در سال ۱۳۷۶ برگزار کرد، جایزهٔ ویژهٔ هیئت داوران به ,کتاب,خوب,مدار,صفر,درجه,پیشنهاد,حمید,فرخ,نژاد ...ادامه مطلب

  • خیال خام پلنگ من به سوی ماه پریدن بود - حسین منزوی

  • خیال خام پلنگ من به سوی ماه پریدن بود و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود پلنگ من دل مغرورم پریدو پنجه به خالی زد که عشق ماه بلند من ورای دست رسیدن بود من و تو آن دو خطیم آری موازیان به ناچاری که هر دو باورمان زاغاز به یکدگر نرسیدن بود گل شکفته خداحافظ اگرچه لحظه دیدارت شروع وسوسه ای در من ب, ...ادامه مطلب

  • چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون - مولانا

  • شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید: <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">, ...ادامه مطلب

  • خود گنه کاریم و از دنیا شکایت میکنیم - شیخ بهایی

  • خود گنه کاریم و از دنیا شکایت می کنیم! غافل از خود، دیگری را هم قضاوت می کنیم! کودکی جان می دهد از درد فقرو ما هنوز… چشم می بندیمو هرشب ,خواب راحت می کنیم! عمر کوتاه است و دنیا فانی و با این وجود… ما به این دنیای فانی زود عادت می کنیم! ما که بردیم آبرو از " عشق " پس دیگر چرا… " عشق " را با واژه , ...ادامه مطلب

  • شبی ز تیرگی دل سیاه گشت چنان - شیخ بهایی

  • شبی ز تیرگی دل سیاه گشت چنان که صبح وصل نماید در آن، شب هجران   شبی، چنانکه اگر سر بر آورد خورشید سیاه روی نماید چو خال ماهرخان   ز آه تیره‌دلان، آنچنان شده تاریک که خواب هم نبرد ره به چشم چار ارکان   زمانه همچو دل من، سیاه روز شده گهی که سر کنم از غم، حکایت دوران   ز جوریار اگر شکوه سرکنم، زیبد که, ...ادامه مطلب

  • نگار خانه - دلم میخواد داد بزنم

  • شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید: <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها