یغما گلرویی - آدمای ساده

متن مرتبط با «فاطمه اختصاری شعر بکنیم» در سایت یغما گلرویی - آدمای ساده نوشته شده است

شعر گرگ از فریدون مشیری

  •   گفت دانایى که گرگ ى خیره سرهست پنهان در نهاد هر بشر ... لاجرم جارى است پیکارى بزرگروز و شب مابین این انسان و گرگ زور بازو چاره این گرگ نیستصاحب اندیشه داند چاره چیست اى بسا انسان رنجور و پریشسخت پیچی, ...ادامه مطلب

  • شعر ماه و ماهی

  • تو ماهی و من ماهیِ این برکه ی کاشی.. اندوه بزرگی ست زمانی که نباشی!   آه از نفس پاک تو و صبح نشابور از چشم تو و حجره ی فیروزه تراشی..   پلکی بزن ای مخزن اسرار که هر بار فیروزه و الماس به آفاق بپاشی!   ای باد سبک سار! مرا بگذر و بگذار! هشدار! که آرامش ما را نخراشی..   هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم!, ...ادامه مطلب

  • شعر سیب از حمید مصدق و پاسخ فروغ فرخزاد (اختصاصی "ادبیات سیاه")

  • حمید مصدق: تو به من خندیدی و نمی دانستی؛ من به چه دلهره از باغچۀ همسایه سیب را دزدیدم؛ باغبان از پی من تند دوید؛ سیب را دست تو دید؛ غضب آلود به من کرد نگاه؛ سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک؛ و تو رفتی و هنوز؛ سال هاست که در گوش من آرام آرام؛ خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم؛ و من ا, ...ادامه مطلب

  • آخر می افتم از سرت از دوستم داری - فاطمه اختصاری

  • از پنجره بیرون می اندازم سلامت را بی حوصله، می آورم بشقاب شامت را خسته، جلو می آیی و می بوسی ام امّا من هی عقب تر می روم هی پشت بامت را آخر می افتم از سرت از «دوستم داری» باید که از دنیا بگیری انتقامت را روی تنم جای کبودی مانده از دستت مردی!! نشانم می دهی هر شب مرامت را!! در من گره خورده طنابی، بسته به هیچم دُور خودم، دُور تو، دُور عشق می پیچم من خسته ام، من خسته بودم، خسته خواهم بود ای کاش ساعت روی دیوارش بخوابد زود سرما زده دنیام از برفی که می باری گم می کنم خود را میان خانه ای از دود یک مرد عاشق را برایم ادّعا کردی امّا عزیزم زود راهت را جدا کردی این زن, ...ادامه مطلب

  • فاطمه اختصاری - بکنیم

  • پالام پولوم پیلیچ باز دست تو رو شد که گرگ هستی و باید فرار را بکنیم به جاهای دورتری از حیاط از خانه کنار جاده‌ی فرعی قرار را بکنیم بدون هر چه اضافیست پیش هر اتوبوس بایستیم و با هم سوار را بکنیم درون صندلی سفت پشت شیشهٔ مات دچار دلهره‌ها انتظار را بکنیم به ناکجا برسیم از کجا ادامه دهیم در ایستگاه سر شب قطار را بکنیم با چشم‌های بسته تا ته جهان سفریدن با گونه‌های خیس از شیطنتت خندیدن از تو به توی کسی که بوی کفن می‌داد جهان لیلی بود و جنسیتش رو نفهمیدن دوتا بدون بلیط و بدون مقصد که میان هدفون قرضی نوار را بکنیم دوباره شهر پر از رفت و آمد و آدم کنار مترو تص,فاطمه اختصاری بکنیم,فاطمه اختصاری شعر بکنیم ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها