یغما گلرویی - آدمای ساده

متن مرتبط با «دانلود دکلمه ی تومور2 علیرضا آذر» در سایت یغما گلرویی - آدمای ساده نوشته شده است

تو را با دیگری دیدم که گرم گفتگو بودی

  • تو را با دیگری دیدم که گرم گفتگو بودیبا او آهسته میرفتی سراپا محو او بودی صدایت کردم و بر من چو بیگانه نگه کردی شکستی عهد دیرین را گنه کردی گنه کردی گناهت را نمی بخشم چه شبها را که من تنها به یاد تو سحر کردم چه عمری را که من بیهوده به پای تو هدر کردم تو عمرم را هدر کردی گنه کردی گنه کردی گناهت را نمی بخشم همین بود آن صفایی را که میگفتی همین بود آن وفایی را که میگفتی تو که خود این چنین بودی چرا روزم سیه کردی گنه کردی گنه کردی گناهت را نمی بخشم بخوانید, ...ادامه مطلب

  • از زمانی که تورا بین خلایق دیدم - حسین طاهری

  • از زمانی که تو را بینِ خلایق دیدممثلِ یک فاتحِ مغرور به خود بالیدمعشق یک بار به من گفت: برو! گفتم: چشمعقل صد بار به من گفت: نرو! نشنیدمپدرم هی وصیت کرد که عاشق نشومتو چه کردی که به گورِ پدرم خندیدم؟سال ها درد کشیدم که به دردم بخوریآخرش رفتی و از درد به خود پیچیدمتشنه بودم که تو ساکِ سفرت را بستیحیف از آن آب که پشتِ سرِ تو پاشیدمآه ای کعبه ی از چشمِ خدا افتادهکاش اینقدر به دورِ تو نمی چرخیدماز دهانم که پر از توست بدم می آیدتف بر آن لحظه که لب های تو را بوسیدماز خودی زخم نمی خوردم اگر بی تردیداز سگم بیشتر از گرگ نمی ترسیدماینکه بخشیده‌ام‌ت فرقِ میانِ من و توستمن اگر مثلِ تو بودم که نمی بخشیدمداستانِ من و زیباییِ تو یک خط است:"بچگی کردم و از لای لجن گُل چیدم"حسین طاهری بخوانید, ...ادامه مطلب

  • نازنین جامه ی خوبت را بپوش - احمد شاملو

  • بر شانه ی ِ من کبوتری ست که از دهان ِ تو آب میخوردبر شانه ی ِ من کبوتری ست که گلوی ِ مرا تازه میکند.بر شانه ی ِ من کبوتری ست باوقار و خوبکه با من از روشنی سخن میگویدو از انسان ــ که رب النوع ِ همه ی ِ خداهاست.من با انسان در ابدیتی پُرستاره گام میزنم.در ظلمت حقیقتی جنبشی کرددر کوچه مردی بر خاک افتادد, ...ادامه مطلب

  • آه از آن رفتگان بی برگشت - هوشنگ ابتهاج

  • شبم از بی ستارگی، شب گور در دلم پرتو ی ستاره ای دور آذرخشم گهی نشانه گرفت گه تگرگم به تازیانه گرفت بر سرم آشیانه بست کلاغ آسمان تیره گشت چون پر زاغ مرغ شب خوان که با دلم می خواند رفت و این آشیانه خالی ماند آهوان گم شدند در شب دشت آه از آن رفتگان, بی برگشت, ... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • شعر گرگ از فریدون مشیری

  •   گفت دانایى که گرگ ى خیره سرهست پنهان در نهاد هر بشر ... لاجرم جارى است پیکارى بزرگروز و شب مابین این انسان و گرگ زور بازو چاره این گرگ نیستصاحب اندیشه داند چاره چیست اى بسا انسان رنجور و پریشسخت پیچی, ...ادامه مطلب

  • بوی سیگار شدیدی آمد - میلاد عبدی

  • ﺑﻮ ﺳﺎﺭ ﺷﺪﺪ ﺁﻣﺪ …   ﺑﺎﺧﻮﺩﻡ ﻣﻮﻢ …ﻧﻨﺪ ﺑﺎﺯ ﺪﺭ ﻏﻤﻦ ﺍﺳﺖ؟   ﻧﻨﺪ ﺑﺎﺯ ﺩﻟﺶ …   ﻠﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﻭﺑﻪ ﻃ ﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺭﺳﺪﻡ ﺑﻪ ﺑﺎﻡ   ﺪﺭﻡ ﺭﺍ ﺩﺪﻡ   ﺯﺮ ﺁﻭﺍﺭ ﻏﺮﻭﺭﺵ ﻣﺪﻓﻮﻥ …   ﺯﺮ ﻟﺐ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﺩﺍﺷﺖ   ﻪ ﺧﺪﺍ ﻋﺪﻝ ﺠﺎﺳﺖ …   ﻪ ﺮﺍ ﻣﺰﻩ ﻓﻘﺮ ﻓﻘﻂ ﻭ, ...ادامه مطلب

  • استخدام نویسنده - یک کار داوطلبانه

  • با سلام. Blackletter یکی از بزرگترین وبلاگ ها در رابطه با ادبیات و شعر فارسیه؛ بنده سازنده و ادمین اصلی این وبلاگ به دلایل مختلفی وقت مدیریت این وبلاگ رو ندارم و به همین خاطر قصد دارم افرادی رو پیدا کنم که به صورت داوطلبانه, مدیریت این وب رو قبول کنند و طبق برنامه پیش ببرن.  برای هماهنگی زیر همین پست کامنت بذارید، با آرزوی موفقیت و بهروزی برای شما مخاطبین عزیز , ...ادامه مطلب

  • تفسیر غزل 94 حافظ

  • زان یار دلنوازم شکریست با شکایت گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس گویی ولی شناسان رفتند از این و, ...ادامه مطلب

  • صفحه اختصاصی رمان "لیلی بی عشق"

  • نویسنده: علیرضا.ج به زودی از Blackletter, ...ادامه مطلب

  • ماه من - محمدعلی بهمنی

  • از خانه بیرون میروم اما کجا امشب؟ شاید تو میخواهی مرا در کوچه ها امشب پشت ستون سایه ها روی درخت شهر میجویم اما نیستی در هیچ جا امشب ادامه مطلب, ...ادامه مطلب

  • عقاب - ناتل خانلری

  • گشت غمناک دل و جان عقاب چو ازو دور شد ایام شباب دید کش دور به انجام رسید آفتابش به لب بام رسید باید از هستی دل بر گیرد ره سوی کشور دیگر گیرد ادامه مطلب, ...ادامه مطلب

  • از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران - شهریار

  • از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی تو بمان و دگران وای به حال دگران رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند هر چه آفاق بجویند کران تا به کران میروم تا که به صاحبنظری بازرسم محرم ما نبود دیده کوته نظران دل چون آینه اهل صفا می شکنند که ز خود بی خبرند این ز خدا بیخبران دل من دار که در زلف ش, ...ادامه مطلب

  • هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی

  • درویشی بود که در کوچه و محله راه می‌رفت و می‌خواند:  "هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی" اتفاقاً زنی این درویش را دید و خوب گوش داد که ببیند چه می‌گوید وقتی شعرش را شنید گفت: من پدر این درویش را در می‌آورم که هر روز مزاحم آسایش ما میشود. زن به خانه رفت و خمیر درست کرد و یک فتیر شیرین پخت و کمی زهر هم لای فتیر ریخت و آورد و به درویش داد و رفت به خانه‌اش و به همسایه‌ها گفت: من به این درویش ثابت می‌کنم که هرچه کنی به خود نمی‌کنی. کمی دورتر پسری که در کوچه بازی میکرد نزد درویش آمد و گفت: من بازی کرده و خسته و گرسنه‌ام کمی نان به من بده. درویش هم همان فتیر شیرین را به او داد و گفت: "زنی برای ثواب این فتیر را برای من پخته، بگیر و بخور فرزندم ! پسر فتیر را خورد و حالش به هم خورد و به درویش گفت: درویش! این چه بود که سوختم؟ درویش فوری رفت و زن را خبر کرد. زن دوان‌دوان آمد و دید پسر خودش است! همانطور که توی سرش می‌زد و شیون می‌کرد، گفت: پسرم را با فتیر زهر آلودم مسموم کردم . آنچه را که امروز به اختیار می‌کاریم فردا به اجبار درو می‌کنیم. پس در حد اختیار، در نحوه‌ی افکار و کردار و گفتارمون بیشتر تامل کنیم! , ...ادامه مطلب

  • نه من دیگر به روی ناکسان هرگز نمی خندم - کارو

  • نه من دیگر به روی ناکسان هرگز نمی‌خندم دگر پیمان عشق جاودانی با شما معروفه های پست هر جایی نمی‌بندم شما کاینسان در این پهنای محنت گستر ظلمت ز قلب آسمان جهل و نادانی به دریا و به صحرای امید و عشق بی پایان این ملت گرد ذلت و فقر و پریشانی و موهومات می‌بارید شما،‌کاندر چمنزار بدون آب این دوران توفانی به فرمان خدایان طلا،‌ تخم فساد و یأس می‌کارید؟ شما، رقاصه‌های بی سر و بی پا که با ساز هوس پرداز و افسون ساز بیگانه چنین سرمست و بی قید و سراپا زیور و نعمت به بام کلبهٔ فقر و به روی لاشهٔ صد پارهٔ زحمت سحر تا شام می‌رقصید قسم بر آتش عصیان ایمانی که سوزانده است تخم یأس را در عمق قلب آرزومندم که من هرگز، به روی چون شما معروفه های پست هر جایی نمی‌خندم پای می‌کوبید و می‌رقصید لیکن من... به چشم خویش می‌بینم که می‌لرزید می‌بینم که می‌لرزید و می‌ترسید از فریاد ظلمت کوب و بیداد افکن مردم که در عمق سکوت این شب پر اضطراب و ساکت و فانی خبرها دارد از فردای شورانگیز انسانی و من... هر چند مثل سایر رزمندگان راه آزادی کنون خاموش،‌ در بندم ولی هرگز به روی چون شما غارتگران فکر انسانی نمی‌خندم کارو, ...ادامه مطلب

  • تفسیر غزل ما ز یاران چشم یاری داشتیم - حافظ

  • شرح غزل: توضیحات: چشم داشتن ( انتظار کمک داشتن ) غلط ( اشتباه = درست نبود ) می پنداشتیم ( تصور و گمان می کردیم ) تا ( عجبا چه موقع ) بردهد ( بارور کند و ثمره دهد ) حلیا (اکنون = قید ) تخمی کاشتیم ( کنایه = اظها ر مودت کردیم = گام جلو گذاشتین ) معنی بیت 3( بحث و جدل شیوه و رسم وارستگی و قلندری نمی باشد وگرنه با تو ماجراها و داوریها داشتیم ) معنی بیت 4( کرشمه و ناز چشمان تو ای محبوب با ما سر دعوا و ستیز داشت بطوری که ما بهاشتباه افتادیم و خیال کردمی که این کرشمه های چشم حالت صلح و سازش است )‌گلبن ( درخت گل ) گلبن حسنت(درخت زیبایی تو ) معنی بیت 5( درخت زیبایی تو چنین زیبا نبود بلکه دعای ما نگهبان و باغبان او گردید که چنین رشد کرد و دلربا و زیبا شد سبب نیکویی معشوق در حقیقت عشق و محبت عاشق است ) نکته ( اعتراض – سخن ) حرمت ( احترام ) محصل ( مامور = گماشته = نوکر) معنای اَبیات 1)    ما از دوستان انتظار کمک و توقع مساعدت داشتیم، اما آنچه را که گمان می کردیم نادرست بود . 2)      این زمان همت کردیم و تخم دوستی افشاندیم، تا ببینیم که این درخت دوستی چه وقت به بار خواهد نشست ؟ 3)      مباحثه و قیل و قال رسم درویشی و وارستگی نبود وگرنه ما با تو جنگ و جدال های زیادی داشتیم. 4)      از طرز نگاه و حالت چشم تو یک نوع خدعه جنگی حس می شد. ما اشتباهاً آن را نگاهی آشتی جویانه تصوّر کردیم ., ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها