تو را با دیگری دیدم که گرم گفتگو بودیبا او آهسته میرفتی سراپا محو او بودی صدایت کردم و بر من چو بیگانه نگه کردی شکستی عهد دیرین را گنه کردی گنه کردی گناهت را نمی بخشم چه شبها را که من تنها به یاد تو سحر کردم چه عمری را که من بیهوده به پای تو هدر کردم تو عمرم را هدر کردی گنه کردی گنه کردی گناهت را نمی بخشم همین بود آن صفایی را که میگفتی همین بود آن وفایی را که میگفتی تو که خود این چنین بودی چرا روزم سیه کردی گنه کردی گنه کردی گناهت را نمی بخشم بخوانید, ...ادامه مطلب
از زمانی که تو را بینِ خلایق دیدممثلِ یک فاتحِ مغرور به خود بالیدمعشق یک بار به من گفت: برو! گفتم: چشمعقل صد بار به من گفت: نرو! نشنیدمپدرم هی وصیت کرد که عاشق نشومتو چه کردی که به گورِ پدرم خندیدم؟سال ها درد کشیدم که به دردم بخوریآخرش رفتی و از درد به خود پیچیدمتشنه بودم که تو ساکِ سفرت را بستیحیف از آن آب که پشتِ سرِ تو پاشیدمآه ای کعبه ی از چشمِ خدا افتادهکاش اینقدر به دورِ تو نمی چرخیدماز دهانم که پر از توست بدم می آیدتف بر آن لحظه که لب های تو را بوسیدماز خودی زخم نمی خوردم اگر بی تردیداز سگم بیشتر از گرگ نمی ترسیدماینکه بخشیدهامت فرقِ میانِ من و توستمن اگر مثلِ تو بودم که نمی بخشیدمداستانِ من و زیباییِ تو یک خط است:"بچگی کردم و از لای لجن گُل چیدم"حسین طاهری بخوانید, ...ادامه مطلب
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید: <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">, ...ادامه مطلب
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید: <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">, ...ادامه مطلب
تو آن عهدی که با من بسته بودی ... مگر بهر شکستن بسته بودی...! تو سنگین دل چرا از روز اول... نگفتی دل به رفتن بسته بودی؟... #ناشناس, ...ادامه مطلب
شیخی به زنی فاحشه گفتا: مستی. هر لحظه به دام دگری پابستی؛ گفتا؛ شیخا، هر آنچه گویی هستم، آیا تو چنانکه مینمایی هستی؟ (خیام), ...ادامه مطلب
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید: <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">, ...ادامه مطلب
شاعر نفس بکش که قلم زندگی کند یک دَم درنگ مکن که دَم زندگی کند وقتی تمام عقربه ها نیش می زنند مگذار در سرود تو سَم زندگی کند مگذار جویبار سرودت چو آبگیــــــر بی های و هوی و بی چم وخم زندگی کند شادی که از سلاله ی نور است و آب و رنگ حیف است زیر سایه ی غم زندگی کند ای سنگ ها که زیر و بم آب بس, ...ادامه مطلب
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی تا بی خبر بمیرد در درد خودپرستی عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانم با کافران چه کارت گر بت نمی پرستی سلطان من خدا را زلفت شکست ما را تا کی کند سیاهی چندین درازدستی در گوشه سلامت مستور چون تو, ...ادامه مطلب
پاشو ای مست که دنیا همه دیوانه تست همه آفاق پر از نعره مستانه تست در دکان همه باده فروشان تخته است آن که باز است همیشه در میخانه تست دست مشاطه طبع تو بنازم که هنوز زیور زلف عروسان سخن شانه تست ای زیارتگه رندان قلندر برخیز توشه من همه در گوشه انبانه تست همت ای پیر که کشکول گدائی در کف رندم و حاجتم آن همت رندانه تست ای کلید در گنجینه اسرار ازل عقل دیوانه گنجی که به ویرانه تست شمع من دور تو گردم به کاخ شب وصل هر که توفیق پری یافته پروانه تست همه غواص ادب بودم و هر جا صدفیست همه بازش دهن از حیرت دردانه تست زهره گو تا دم صبح ابد افسون بدمد چشمک نرگس مخمور به افسانه تست ای گدای سرخوانت همه شاهان جهان شهریار آمده دربان در خانه تست, ...ادامه مطلب
پادشاهی دو شاهین کوچک به عنوان هدیه دریافت کرد. آنها را به مربی پرندگان دربار سپرد تا برای استفاده در مراسم شکار تربیت کند. یک ماه بعد، مربی نزد پادشاه آمد و گفت که یکی از شاهینها تربیت شده و آماده شکار است اما نمیداند چه اتفاقی برای آن یکی افتاده و از همان روز اول که آن را روی شاخهای قرار داده تکان نخورده است. این موضوع کنجکاوی پادشاه را برانگیخت و دستور داد تا پزشکان و مشاوران دربار، کاری کنند که شاهین پرواز کند. اما هیچکدام نتوانستند. روز بعد پادشاه دستور داد تا به همه مردم اعلام کنند که هر کس بتواند شاهین را به پرواز درآورد ... پاداش خوبی از پادشاه دریافت خواهد کرد. صبح روز بعد پادشاه دید که شاهین دوم نیز با چالاکی تمام در باغ در حال پرواز است. پادشاه دستور داد تا معجزهگر شاهین را نزد او بیاورند. درباریان کشاورزی متواضع را نزد شاه آوردند و گفتند اوست که شاهین را به پرواز درآورد. پادشاه پرسید: «تو شاهین را به پرواز درآوردی؟ چگونه این کار را کردی؟ شاید جادوگر هستی؟ کشاورز گفت: سرورم، کار سادهای بود، من فقط شاخهای راکه شاهین روی آن نشسته بود بریدم. شاهین فهمی, ...ادامه مطلب
خون می جهد از گردنت با عشق و بی رحمی در من دراکولای غمگینی ست… می فهمی؟! خون می خورم از آن کبودی ها که دیگر نیست در می روم این خانه را… هرچند که در نیست! عکس کسی افتاده ام در حوض نقاشی محبوب من! ** می خوری مال کسی باشی گه می خوری با او بخندی توی مهمانی می خواهمت بدجور و تو بدجور می دانی هذیان گرفته بالشم بس که تبم بالاست این زوزه های آخرین نسل ِ دراکولاست از بین خواهد رفت امّا نه به زودی ها! از گردن و آینده ات جای کبودی ها حل می شوم در استکان قرص ها، در سم محبوب من! خیلی از این کابوس می ترسم! زل می زنم با گریه در لیوان آبی که… حل می شوم توی سؤال بی جوابی که… می ترسم از این آسمان که تار خواهد شد از پنجره که عاقبت دیوار خواهد شد از دست های تو به دُور گردن این مرد که آخر قصّه طناب ِ دار خواهد شد! از خون تو پاشیده بر آینده ای نزدیک از عشق ما که سوژه ی اخبار خواهد شد! می چسبمت مثل ِ لب سیگار در مستی ثابت بکن: هستم که من ثابت کنم: هستی سرگیجه دارم مثل کابوس زمین خوردن روزی هزاران بار مردن! واقعا مردن!! بعد از تو الکل خورد من را… مست خوابیدم… بعد از تو با هر کس که بود و هست خوابیدم! بعد از , ...ادامه مطلب
باز باران بی ترانه باز باران با تمام بی کسیهای شبانه میخورد بر مرد تنها میچکد بر فرش خانه باز میآید صدای چک چک غم باز ماتم من به پشت شیشه تنهایی افتاده نمیدانم، نمیفهمم کجای قطرههای بی کسی زیباست؟ نمیفهمم، چرا مردم نمیفهمند که آن کودک که زیر ضربه شلاق باران سخت میلرزد کجای ذلتش زیباست؟ نمیفهمم کجای اشک یک بابا که سقفی از گل و آهن به زور چکمه باران به روی همسر و پروانههای مردهاش آرام باریده کجایش بوی عشق و عاشقی دارد؟ نمیدانم نمیدانم چرا مردم نمیدانند که باران عشق تنها نیست صدای ممتدش در امتداد رنج این دلهاست کجای مرگ ما زیباست؟ نمیفهمم یاد آرم روز باران را یاد آرم مادرم در کنج باران مُرد کودکی ده ساله بودم میدویدم زیر باران، از برای نان مادرم افتاد مادرم در کوچههای پست شهر آرام جان میداد فقط من بودم و باران و گلهای خیابان بود نمیدانم کجای این لجن زیباست؟ کارو دردریان , ...ادامه مطلب
تو نیستی که ببینی چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاریست چگونه عکس تو در برق شیشه ها پیداست چگونه جای تو در جان زندگی سبز است هنوز پنجره باز است تو از بلندی ایوان به باغ می نگری درخت ها و چمن ها و شمعدانی ها به آن ترنم شیرین به آن تبسم مهر به آن نگاه پر از آفتاب می نگرند تمام گنجشکان که درنبودن تو مرا به باد ملامت گرفته اند ترا به نام صدا می کنند هنوز نقش ترا از فراز گنبد کاج کنار باغچه زیر درخت ها لب حوض درون آینه پاک آب می نگرند تو نیستی که ببینی چگونه پیچیده است طنین شعر تو مگاه تو درترانه من تو نیستی که بیبنی چگونه می گردد نسیم روح تو در باغ بی جوانه من چه نیمه شب ها کز پاره های ابر سپید به روی لوح سپهر ترا چنانکه دلم خواسته است ساخته ام چه نیمه شب ها وقتی که ابر بازیگر هزار چهره به هر لحظه می کند تصویر به چشم همزدنی میان آن همه صورت ترا شناخته ام به خواب می ماند تنها به خواب می ماند چراغ آینه دیوار بی تو غمگینند تو نیستی که ببینی چگونه با دیوار به مهربانی یک دوست از تو می گویم تو نیستی که ببینی چگونه از دیوار جواب می شنوم تو نیستی که ببینی چگونه دور, ...ادامه مطلب
کدامین چشمه سمی شد ، که آب از آب میترسد و حتی ذهن ماهیگیر ، از قلاب میترسد ؟ کدامین وحشتِ وحشی ، گرفته روح دریا را که توفان از خروش و موج از گرداب میترسد گرفته وسعت شب را غباری آنچنان مـُبـهم که چشم از دیدگاه و ماه از مهتاب میترسد شب است و خیمه شب بازان و رقص ِ وحشی ِ اشباح مـُژه از پلک و پلک از چشم و چشم از خواب میترسد فغان زین شهر ِ کج باور ، که حتا نکته آموزَش ز افسون و طلسم و رَمل و اسطرلاب میترسد طنین کارسازی هم ، ز سازی بر نمیخیزد که چنگ از پرده ها و سیم از مضراب میترسد سخن دیگر کـُن ای بهمن ! کجا باور توان کردن که غوک از جلبک و خرچنگ از مرداب میترسد ؟ "بهمن رافعی",کدامین چشمه سمی شد,کدامین چشمه سمی,کدامین چشمه سمی شد شعر ...ادامه مطلب