یغما گلرویی - آدمای ساده

متن مرتبط با «اي ستاره ها» در سایت یغما گلرویی - آدمای ساده نوشته شده است

آه از آن رفتگان بی برگشت - هوشنگ ابتهاج

  • شبم از بی ستارگی، شب گور در دلم پرتو ی ستاره ای دور آذرخشم گهی نشانه گرفت گه تگرگم به تازیانه گرفت بر سرم آشیانه بست کلاغ آسمان تیره گشت چون پر زاغ مرغ شب خوان که با دلم می خواند رفت و این آشیانه خالی ماند آهوان گم شدند در شب دشت آه از آن رفتگان, بی برگشت, ... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • بر فراز آسمان ها - اردلان سرفراز

  • بروم شادان به فلک دور از غم ها دور از همه کس ندهم من ره به کسی در بزم یار من باشم و بس شاد و بی باک با عشقی پاک بر این آب و خاک بپرم ز جهان چو هُما به دل آسمان, تپش قلب پُر از اُمید من تپش زندگیه دل م, ...ادامه مطلب

  • افسار - پریناز جهانگیر عصر

  • گفته بودم بی تو می‌میرم ولی این بار نه گفته بودی عاشقم هستی ولی انگار نه   هر چه گویی دوستت دارم به جز تکرار نیست خو نمی‌گیرم به این تکرار طوطی‌وار، نه   تا که پا بندت شوم از خویش می‌رانی مرا دوست دارم همدمت باشم ولی سربار نه دل فروشی می‌کنی گویا گمان کردی که باز با غرورم می‌خرم آن را در این بازار نه قصد رفتن کرده‌ای تا باز هم گویم بمان بار دیگر می‌کنم خواهش ولی اصرار نه   گه مرا پس می‌زنی، گه باز پیشم می‌کشی آنچه دستت داده‌ام نامش دل است، افسار نه   می‌روی اما خودت هم خوب می‌دانی عزیز می‌کنی گاهی فراموشم ولی انکار نه سخت می‌گیری به من با این همه از دست تو می‌شوم دلگیر شاید نازنین، بیزار نه , ...ادامه مطلب

  • آی آدم ها - نیما یوشیج

  • آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد میسپارد جان.   یک نفر دارد که دست و پای دائم‌ میزند روی این دریای تند و تیره و سنگین که می‌دانید.   آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن، آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید   که گرفتستید دست ناتوانی را تا توانایی بهتر را پدید آرید،   آن زمان که تنگ میبندید برکمرهاتان کمربند،   در چه هنگامی بگویم من؟ یک نفر در آب دارد می‌کند بیهود جان قربان!   ادامه مطلب, ...ادامه مطلب

  • داغ عشق تو نهان در دل و جان خواهد ماند - هاتف اصفهانی

  • داغ عشق تو نهان در دل و جان خواهد ماند در دل این آتش جانسوز نهان خواهد ماند   آخر آن آهوی چین از نظرم خواهد رفت وز پیش دیده به حسرت نگران خواهد ماند   من جوان از غم آن تازه جوان خواهم مرد در دلم حسرت آن تازه جوان خواهد ماند   به وفای تو، من دلشده جان خواهم داد بی‌وفایی به تو ای مونس جان خواهد ماند   هاتف از جور تو اینک ز جهان خواهد رفت قصهٔ جور تو با او به جهان خواهد ماند   هاتف اصفهانی ,اصفهانی ...ادامه مطلب

  • تفسیر غزل الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها - حافظ

  • الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها به بوی نافه ای کاخر صبا زان طره بگشاید ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل ها مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم جرس فریاد می دارد که بربندید محمل ها به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزل ها شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها همه کا,تفسیر,الساقی,ناولها ...ادامه مطلب

  • ای شرمگین نگاه غم آلود - سیمین بهبهانی

  • ای شرمگین نگاه غم آلود پیوسته در گریز چرایی ؟   با خندهٔ شکفته ز مهرم آهسته در ستیز چرایی ؟   شاید که صاحب تو ، به خود گفت در هیچ زن عمیق نبیند   تا هیچگه ز هیچ پری رو نقشی به خاطرش ننشیند   اما ز من گریز روا نیست من ، خوب ، آشنای تو هستم   اینسان که رنج های تو دانم گویی که من به جای تو هستم   باور نمی کنی اگر از من بشنو که ماجرای تو گویم   در خاطرم هر آن چه نشانی است یک یک ، ز تو ، برای تو گویم  ,شرمگین,سیمین,بهبهانی ...ادامه مطلب

  • یک کتاب خوب / مدار صفر درجه به پیشنهاد "حمید فرخ نژاد "

  • حمید فرخ‌نژادگفت: احمد محمود، پس از سال‌ها سکوت در سال 1372 این اثر سه جلدی را خلق می‌کند و در آن به روایت زندگی پردرد مردم جنوب می‌پردازد. مردمی که روی معدن طلای سیاه خفته‌اند ولی بسیاری از آنان از داشتن حداقل‌ها در معیشت محروم هستند. مدار صفر درجه رمانی سه‌جلدی نوشته احمد محمود است. او این رمان را در سال ۱۳۷۲ چاپ کرد. این رمان دربارهٔ وقایع انقلاب ایران است که حوادث آن در شهر اهواز اتفاق می‌افتد. شخصیت اصلی این کتاب باران نام دارد. به‌گفته عطاالله مهاجرانی قرار بود در جشنواره بیست سال ادبیات داستانی در ایران که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در سال ۱۳۷۶ برگزار کرد، جایزهٔ ویژهٔ هیئت داوران به ,کتاب,خوب,مدار,صفر,درجه,پیشنهاد,حمید,فرخ,نژاد ...ادامه مطلب

  • خود گنه کاریم و از دنیا شکایت میکنیم - شیخ بهایی

  • خود گنه کاریم و از دنیا شکایت می کنیم! غافل از خود، دیگری را هم قضاوت می کنیم! کودکی جان می دهد از درد فقرو ما هنوز… چشم می بندیمو هرشب ,خواب راحت می کنیم! عمر کوتاه است و دنیا فانی و با این وجود… ما به این دنیای فانی زود عادت می کنیم! ما که بردیم آبرو از " عشق " پس دیگر چرا… " عشق " را با واژه , ...ادامه مطلب

  • شبی ز تیرگی دل سیاه گشت چنان - شیخ بهایی

  • شبی ز تیرگی دل سیاه گشت چنان که صبح وصل نماید در آن، شب هجران   شبی، چنانکه اگر سر بر آورد خورشید سیاه روی نماید چو خال ماهرخان   ز آه تیره‌دلان، آنچنان شده تاریک که خواب هم نبرد ره به چشم چار ارکان   زمانه همچو دل من، سیاه روز شده گهی که سر کنم از غم، حکایت دوران   ز جوریار اگر شکوه سرکنم، زیبد که, ...ادامه مطلب

  • دهاتی !!!

  • هر موقع خواستین از لفظ دهاتی برای تحقیر استفاده کنین بدونین دهاتی  یعنی رنگها وموسیقی شاد یعنی تنوع زیبای لهجه ها یعنی تمدن اصیل یعنی جایی که انسانیت دارای ارزش است، نه پول و مادیات...! (blackletter.blog.ir) (telegram.me/blackletter1) , ...ادامه مطلب

  • دلیل نبودن اسم کوروش و دیگر شاهان هخامنشی در شاهنامه

  • دلیل نبودن اسم کوروش و دیگرشاهان هخامنشی در شاهنامه! پس از فروپاشی هخامنشیان حکومت به دست بیگانگان سلوکی افتاد و حساب و دیوان به خط یونانی درآمد  و پس از نزدیک به صد سال از حکومت سلوکیان خط میخی کنار رفت و با روی کار امدن پارتیان هم خط یونانی توسط پادشاهان اشکانی مورد استفاده بود اواخر حکومت اشکان, ...ادامه مطلب

  • چرا رفتی چرا من بیقرارم - سیمین بهبهانی

  • چرا رفتی ؟! چرا من بیقرارم به سر سودای آغوش تو دارم نگفتی ماه تاب امشب چه زیباست ندیدی جانم از غم ناشکیباست چرا رفتی؟ چرا من بیقرارم به سر سودای آغوش تو دارم خیالت گر چه عمری یار من بود امیدت گر چه در پندار من بود بیا امشب شرابی دیگرم ده ز مینای حقیقت ساقرم ده چرا رفتی؟ چرا من بیقرارم به سر, ...ادامه مطلب

  • تفسیر غزل سالها دل طلب جام جم از ما میکرد - حافظ

  • سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است طلب از گمشدگان لب دریا می کرد مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش کو به تایید نظر حل معما می کرد دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست و اندر آن آینه صد گونه تماشا می کرد گفتم این جام جهان بین به تو کی دا, ...ادامه مطلب

  • بسیار سالها به سر خاک ما رود - غزل شماره 24 سعدی

  • بسیار سالها به سر خاک ما رود کاین آب چشمه آید و باد صبا رود این پنجروزه مهلت ایام، آدمی بر خاک دیگران به تکبر چرا رود؟ ای دوست بر جنازه دشمن چو بگذری شادی مکن که با تو همین ماجرا رود دامن کشان که می رود امروز بر زمین فردا غبار کالبدش در هوا رود خاکت در استخوان رود ای نفس شوخ چشم مانند سرمه , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها